مناظره تير و كمان
روزي تيري كه بلند و راست قامت و با نشاط بود از كنار كماني ميگذشت با تندي به كمان گفت: آهاي پيرمرد قد خميده مگه نمي بيني من دارم رد ميشم تنه لش خودت رو بكش كنار.
تير سالخورد كه گرم و سرد زندگي را چشيده بود از پشت عينك خود نگاه به قد و قامت رشید تير كرد و بعد لبخندي زد و گفت: ماشاالله چه قد سروگونه اي داري چشم نخوري جوان. من كنار مي روم اما يك حرف از سر دلسوزي از من ريش سفيد ميشنوي؟ تير كه از برخورد ملايم كمان شرمنده شده بود گفت: با كمال ميل. كمان گفت: پسرم ميتوني مسير زندگيات را به تنهايي بروي اما اگر تير از قوس كمان عبور كند كمتر شكست ميخورد و زود تر به هدف ميرسد. بله پسرم آنچه را جوان در آيينه نمي بيند پير در خشت خام ميبيند.